من نه از دستان سیاه تو چیزی نوشتم
و نه از ذهن خراب تو چیز خواندم
برگه های من آغوش سپید روشنا و
افکار من تجمیع لحظه لحظه های وصلند و...
زوزه های تو تنها تداعی شبهای ابهام است.
تو روشنی شبهایم را به خود نگیر.
آغاز من از آغاز تو که هیچ... از پایان تو هم نیست.
خواه باش، خواه نباش،
لحظه های من روشن اویند... تنها خود او...
سلام خوبی
وبت خوشگله با تبادل لیک موافقی
به منم سربزن
سلام.
خداقوت....
اىن خىلى شبىه حرفهاى دل من....
به دل من خىلى نشست....
همىشه خوب باشىد.
سلام
دلتون روشن...
تا سلام، والسلام
slm.
khubi?
kheyli vabram khastam ye ahvali begiram[خونسرد]
shad basho tandorst
be omid didar[گل]
سلام
خیلی?!؟
لطف کردی، خوشحال شدم.
تا سلام...
شما همیشه روشنی داداش
به نام سلام
سعی در روشنی دارم ولی اطمینان روشنا...
نه...
انشالا هممون و همیشه...
تا سلام والسلام
لحظه های من روشن اویند ... تنها خود او
خیلی زیبا و با مفهوم بود....
نمی دونم افکار آدم ها چقدر می تونه شبیه هم باشه...
که یکی به این زیبایی وصفش کن
و دیگری از خوندنش لذت ببره...
موفق باشید.