یادم را یارای یاری نیست،
این دم که نقش احساسم را به رنگ کلام عهد میکنم، با خود...
که جوینده نیابنده است، این دم که خواستار لطافت کلامیست که لطیف تو را نقش کند...
که باز کلام میماند و درد دیرین
که چرا باشد و یارایش برای وصفت، نه
که بودن، در انتظار بودن است و...
وصل، پر گشودن.