من و خیال هرزگی،
که حال فاحشه ها را خوب می دانم ...
چشم می سپارم به سپیدی هایی که می آیی و تو نیستی
و گوش به آخرین تکه ی تو که سکوت بود ...
شعله اش، که دود می شود در حضور تو، که نه، در حضور خیالت.
آرام می شوم با تو، که نه، با خیالت
و آشفته با تو، که نه، با خیالت
و...
من و جذر خیال تو